در میانه آتش

. بمباران دیگری صورت گرفت و یک پل را در کنار این ساختمان زدند. احساس می‌شد که این دو بمباران، زدن سومی هم دارد و ممکن است به این ساختمان برسد. در آن ساختمان فقط سه نفر بودند: من و سید و عماد. لذا تصمیم گرفتیم از این ساختمان هم بیرون برویم و به سمت ساختمان دیگری رفتیم. آمدیم بیرون، ما سه نفر، هیچ خودرویی نداشتیم، ضاحیه تاریک تاریک و در سکوت کامل بود. فقط صدای هواپیماهای رژیم بالای سر ضاحیه می‌آمد. عماد به من و سید گفت شما بنشینید زیر این درخت، از باب اینکه از دید محفوظ بشوید.» اگرچه محفوظ نمی‌کرد چون دوربین هواپیمای اِم‌کا حرارت بدن انسان را از حرارت دیگر اشیاء تفکیک می‌کرد، لذا آن نقطه غیر قابل مخفی کردن بود. وقتی در آن نقطه نشستیم، من یاد قصه‌ی حضرت مسلم افتادم؛ نه برای خودم بلکه برای سید. چراکه سید صاحب اینجا بود .
ادامه مطلب

در میانه آتش (ناگفته های جنگ 33 روزه از زبان سردار قاسم سلیمانی)

ایجاد تمدن نوین اسلامی و اربعین

ما ترکناک یابن الحسین

ساختمان ,سید ,فقط ,سه ,عماد ,نقطه ,این ساختمان ,در آن ,من و ,آن نقطه ,در میانه

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

پروژه نیکان در منطقه 22 - نگین غرب 2 *زندگی مانند یک آینه است* ســـــعــــــــیــــــــــد حــــــــیــــــــاتـــــــــــی busymind باشگاه هواداران شبکه نسیم آزمون آنلاین آرایش پیرایش زنانه سایت ققنوس اوراد {چکنویس و نیمه کاره های مطالب ادبی و شعرها} تنها دویدن برنامه مطالعاتی حرف آخر